ترانه علیدوستی بیوگرافی ترانه علیدوستی و همسرش علی منصور زندگی نامه ترانه علیدوستی و همسرش علی منصور بازیگر زن معرف ایرانی و دختر حمید علیدوستی .
ترانه علیدوستی بازیگر زن ایرانی بهترین بازیگر تلویزیون و سینما ایران می باشد وی در فیلم های زیادی ایفای نقش کرده است
بیو گرافی ترانه علیدوسی و همسرش علی منصور یکی از بهترین بازیگران زن ایرانی را از طر یق سایت اولی ها مشاهده کنید
ترانه علیدوستی
زندگینامه ترانه علیدوستی بازیگر زن ایران را در زیر مشاهده میفرمایید .
- تاریخ تولد، محل تولد، هنگام تولد:
در 22 دی سال 1362 در تهران به دنیا آمد.
پدر: حمید علیدوستی
مادر: نادره حکیم الهی
برادر: پویان
خواهر:-
همسر: علی منصور
فرزند: حنا
بازیگر گزیده کاریست و فیلمنامه برایش از اهمیت زیادی برخوردار است. معصومیت خاصی در چهره اش موج می زند. حرفش را در نهایت ادب و احترام بازگو می کند. می گوید: سعی می کنم فروتنی بی جا نکنم تا خدای نکرده به ورطه ریاکاری نیفتم.
به بازی «رابرت دنیرو» علاقه دارد.
در خانه عادت دارد تلویزیون را دائم روشن نگاه دارد.
در اوقات فراغت گاهی نقاشی میکند. اما مطالعه را هیچ گاه از یاد نمی برد.
ترانه علیدوستی و همسرش علی منصور
پدرش متولد 10 دی 1334؛ بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران و از مربیان فوتبال ایران است.مادرش نیز هنرمند مجسمهسازی است که نمایشگاههای متعددی را در نگارخانه نیاوران، نگارخانه سعدآباد، نگارخانه آبتین و… برگزار نموده است. او همچنین برادری به اسم پویان داشت که در سن 16 سالگی و در سال 1383 در مراسم چارشنبهسوری بر اثر انفجار مواد منفجره کشته شد.
ترانه در کودکی به سینما رفتن علاقهمند بود و فیلم، زیاد میدید. به تدریج به بازی پرویز پرستویی، عزتالله انتظامی و آتیلا پسیانی علاقهمند شد.
در دورهٔ راهنمایی، دو سال در هنرستان موسیقی تحصیل کرد و به نوازندگی ««کلارینت» و «پیانو» پرداخت. در دورهٔ دبیرستان و حین تحصیل در رشتهٔ علوم تجربی ،در کلاسهای بازیگری امین تارخ ثبت نام کرد.
سال ۱۳۷۹ از طریق همین کلاسها برای بازی در نقش «ترانه پرنیان» در فیلم «من ترانه ۱۵ سال دارم» انتخاب شد .حبیب رضایی برای انتخاب این نقش از بیش از 600 نفر تست گرفت که از بین همه آنها، ترانه پذیرفته شد. برای بازی در این فیلم ؛ جایزهٔ سیمرغ بلورین بیستمین جشنوارهٔ فیلم فجر، جایزهٔ نخل زرین از سومین جشنوارهٔ اجتماعی آبادان، جایزهٔ منتقدین و نویسندگان سینمای ایران و همچنین جایزه بهترین بازیگر زن از پنجاه و پنجمین «جشنوارهٔ فیلم لوکارنو (سوئیس)» را دریافت کرد.
با بازی در این فیلم وقفهای در تحصیلاتش افتاد که سرانجام در «رشتهٔ کامپیوتر» دیپلم گرفت.
روند موفقیتهایش با فیلم دومش «شهر زیبا» ادامه یافت. در سال 82 در فیلم شهر زیبای اصغر فرهادی در نقش فیروزه حضور یافت . برای بازی در این فیلم نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن شد.
ترانه علیدوسی
سپس برای بازی در نقش روحی در «چهارشنبه سوری» انتخاب شد. تا بار دیگر شایستگیهایش را به اثبات برساند. روحی دختری فقیر از حاشیه اجتماع بود که میخواست حضورش در جامعه را اثبات کند. در دو فیلم قبلی، «من ترانه 15 سال دارم» و «شهر زیبا»، نیز چنین نقشی را داشت، اما این جا تفاوتی بزرگ در شخصیت روحی به چشم میخورد که آن را از دو تجربه قبلی علیدوستی متمایز میکرد؛ نوعی بدویت. علیدوستی این بدویت را به خوبی به اجزای چهرهاش منتقل کرد. او برای بازی در «چهارشنبه سوری» برنده تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن از دهمین جشن خانه سینما بطور مشترک با پانته آ بهرام شد .
مرگ برادرش درست زمانی اتفاق افتاد که ترانه در فیلم چهارشنبهسوری توانست خودش را به عنوان یک هنرپیشه خوب معرفی کند.
یادداشت علیدوستی درخصوص مرگ برادرش:
خیلی سخت بود که در فیلم« چهارشنبه سوری» اصغر فرهادی مشغول بازی بودم، کل ماجراهای فیلم در این روز میگذشت، آن وقت خبر دادند که در دل چهارشنبه سوری واقعی برادرم به خاطر حادثه ناگواری که همان منفجر شدن مواد محترقه است،درگذشته است. هر وقت این خاطره تلخ را مرور میکنم، یاد آن لحظهای میافتم که خبر فوت برادرم را سر صحنه فیلمبرداری دادند. همه شوکه شده بودیم. بابا و مامان همیشه نگران برادرم بودند و در آخر هم زورشان به او نرسید. پویان پسر سر سخت و شیطانی بود، مثل خیلی از پسرهای نوجوان. اصلا پسر سادهای نبود؛ کنترلی که من نمیشدم او میشد، اما جوابی که از او نمیگرفتند را از من میگرفتند. همین کارهای او هم در آخر به اینجا ختم شد که این بلا را سر ما و خودش بیاورد. هنوز باورم نمیشود.ماجرای آن روز چهارشنبه سوری هنوز کابوس من و خانوادهام است. آخر سال 83 و عید 84 روزهای بد و سنگینی را من و خانوادهام پشت سر گذاشتیم. هر روز برای ما نبودن پویان سخت بود و همچنان هم سخت است.زمان مرگ پویان من سر فیلمبرداری چهارشنبه سوری بودم و دقیقا در همان روز چهارشنبهسوری، یعنی 25 اسفند سال 83 فوت کرد. وقتی خبر را دادند نمیدانم چطور تا خانه رفتم. اما بعد از آن و وقتی مراسم تمام شد، دوست داشتم که خیلی سریع و به طورخود خواسته سر خودم را با بازی در فیلم گرم کنم و دوباره به گروه پیوستم. در حقیقت یک هفته سر کار نرفتم که سه روز آن، سه روز اول عید بود که در هر صورت و بدون هیچ اتفاقی هم آن سه روز تعطیل بود. در واقع من به خاطر این حادثه فقط 4 روز کار را متوقف کردم. بعد از اینکه به کار بازگشتم حس کردم این یک هفته برای من حکم چهل روز را داشته و خیلی دیر گذشته. خوشبختانه هیچکس با من مثل عزادارها صحبت نمیکرد و فضا هم سنگین نبود، مثل قبل دوستانه بود، شاید چون بچهها هم در این یک هفته مدام با من همراه بودند و در تمام مراسم حضور داشتند. امیدوارم برای هیچ خانوادهای این اتفاق نیفتد. چون اینگونه اتفاقات واقعا وحشتناک است و هیچ وقت هم هضم نمیشود. شاید کسی که هیچ وقت نتواند با این مسئله کنار بیاید مادرم است. البته نمیتوان گفت که این اتفاق برای چه کسی سختتر بوده! اگر روزی تصمیم بگیرم تنها پیام اخلاقی زندگی ام را به جوانها بدهم (چون از پیام دادن خوشم نمی آید) می گویم تا جایی که می توانید خوش بگذرانید شلوغ کنید. الان وقتش است… اما با آتش بازی نکنید، با خطر. نه به خاطر خودتان، به خاطر ما، خواهرها.
ترانه علیدوسی
در سال 1386 در «کنعان» بازی در نقش مینا را که حدود 10 سال از خودش بزرگتر بود، تجربه کرد. کنعان اثری از مانی حقیقی بود.
در سال 87 با بازی در فیلم موفق «درباره الی» ساخته اصغر فرهادی در نقش قهرمان فیلم یعنی الی ظاهر شد.
در سال 87 وبلاگ شخصی اش به نام spotlight (نورافکن) را که در آن مطالب شخصی و نگاهش درباره همه مسائل از جمله سینما و اجتماع را می نوشت،افتتاح کرد.
همچنین در نقش مهتاب در فیلم «تردید» واروژ کریم مسیحی ظاهر شد. نقشش در این فیلم در واقع همان اوفلیای هملت بود. با این نقش نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر زن از بیست و هفتمین جشنواره فجر شد.
در سال 1388 بار دیگر همکاری با رسول صدر عاملی را تجربه کرد. این فیلم مدتی توقیف شد.در همین سال در فیلم «راز دشت تاران» در ژانر کودک در نقش یک پرستار حضور یافت.
در سال 89 در فیلم «هر چی خدا بخواد» اولین فیلم نوید میهن دوست در نقش پارمیدا با رضا عطاران همبازی شد.
ترانه علیدوستی
- اظهارات ترانه درخصوص حضور در پذیرایی ساده(1390):
تقریبا هر کار دلم خواست کردم.واقعا خوشحالم که آقای حقیقی ایده ها و سلیقه مرا در طول کار پسندیدند. من شاید برایم سخت بود جور دیگری نقش لیلا را اجرا کنم و او هم قبول کرد و هیچ وقت به من نگفت کاری را نکن، چیزهایی را سر صحنه از من میخواستند، اما واقعا باید بگویم تقریبا هر کار دلم خواست سر این فیلم کردم. «پذیرایی ساده» بسیار تجربه لذت بخشی بود. البته نقش عادی نبود و شرایط فیلمبرداری بسیار سختی داشت. کلا هم قصه ای است که شخصا عقیده دارم فکر کردن به آن انرژی بر است. یعنی حتی خود من که بازیگر آن بودم وقتی فیلم را به عنوان تماشاگر دیدم با اینکه آن را بسیار دوست دارم و بر خلاف نظر آن عده ای که از فیلم خوششان نیامد یا حتی آنهایی که بیش از حد تعریف کردند بر این باورم که فیلم بسیار منصفانه ای است و حرف پشت عمل و عکس العمل شخصیت های آن است، اما واقعا درباره این فیلم حکم صادرکردن را سخت میدانم. البته چون شخصیت ها پرخاش جو هستند ممکن است به نظر نیاید و تماشاگر حرف ها و سختی قضاوت را بار اول که فیلم را میبیند، درک نکند. شاید بعدا که فیلم تمام شد و هیجان مخاطب هم آرام شد بفهمد که چقدر این مناسبات پیچده بود. این نقش را خیلی دوست داشتم، چون نمونه اش را در فیلم های ایرانی ندیده بودم و یک تیپی است که در اقلیت است و به آن پرداخته نمیشود.
سال 1390 بازی در «انتهای خیابان هشتم» به کارگردانی علیرضا امینی در نقش نیلوفر را به کارنامه هنریش افزود.
- زندگی مشترک آقای محمودی و بانو:
همچنین در فیلم «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» ساخته روح الله حجازی در سال 91 حاضر شد.این فیلم به خاطر پذیرفته نشدنش در جشنواره فجر حاشیه ساز شد. فیلمی که جایزه جشنواره مونترال را از آن خود کرد.
علیدوستی پس از تجربههای موفق سینماییاش، بازی در عرصه تئاتر را نیز با نمایش «فنز» تجربه کرد. این نمایش با استقبال بسیاری روبهرو شد.
ترانه علیدوستی
معتقد است سطح برنامه های تلویزیون خیلی پایین است.برای کار در تلویزیون پیشنهاد داشته، اما نپذیرفته است.
سال 1379-1380 یک دورهٔ «فیلمنامهنویسی» را در کلاسهای «حوزه هنری» گذراند.
او در جشنواره فیلم وزول در سال 2014 و جشنواره فیلم هانوی در سال 2012 به عنوان داور هم حضور داشته است.
سبک نقاشی اش سیاه قلم است که آن را به صورت تجربی فرا گرفته است.
مجموعه داستان «رویای مادرم» نوشته آلیس مونرو اولین ترجمه منتشر شده از ترانه علیدوستی، بازیگر خوب سینمای ایران است که در کمتر از دو ماه پس از انتشار به چاپ دوم رسید و چاپ سوم آن در بیست و پنجمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه شد.وی با ترجمه این داستان در نوزدهمین دوره کتاب فصل، در گروه ادبیات شایسته تقدیر شناخته شد.
این مجموعه داستان، چهارمین اثر مستقل مونرو است که در ایران منتشر شد و مشتمل بر پنج داستان کوتاه با عناوین «رویای مادرم، صورت، کوئینی، تیر و ستون و نفرت، دوستی، خواستگاری، عشق و ازدواج» است که به همراه مقدمهای درباره نویسنده به نقل از روزنامه گاردین منتشر شده است. علیدوستی ترجمه این کتاب را پس از حضور در فیلم سینمایی کنعان در سال ۱۳۸۶ آغاز کرد و داستان این فیلم نیز اقتباسی از قصه تیر و ستون از این مجموعه به شمار میرود.
نامه گلایهآمیز یک مترجم به ترانه علیدوستی:
خانم علیدوستی شما همنسل دختر منید؛ نسلی که به هنرپیشه میگوید بازیگر. از قضا در زمان ما هنرپیشه تنها چیزی که پیشهاش نبود هنر بود. مخصوصا زن، همینقدر که خوب میرقصید و خوب لب میزد تا یک خواننده حرفهای به جایش آواز بخواند اسمش میشد هنرپیشه و نانش میافتاد در روغن. و البته گاهی هم با کتکخوردن از پدر و برادر و شوهر یا به زور ازدواج کردن ناچار میشد نقش نامزد و خواهر و مادر تماشاچی را بازی کند و او را با وجدانی آزرده و چشمانی اشکبار، اما در نهایت با غروری ارضا شده از سالن سینما بدرقه کند. زمان ما در میان هنرپیشگان، تا آنجا که من میدانم فقط دو زن واقعا هنری از خود نشان دادند و تصور دیگری از هنرپیشه فیلم فارسی به نمایش گذاشتند. یکی با آدامس فروختن در جلوی دانشگاه برای نشاندادن اعتراضش به نارساییها و دیگری با چاپ کتاب شعری که به سرمایه یک هنرپیشه مرد منتشر شد و توجه روشنفکران را برانگیخت، طوری که شیرین تعاونی پژوهشگر موسسه تحقیقات و برنامهریزی علمی و آموزشی با او مصاحبهای کرد و او را مثل پدیدهای قابل تحقیق مورد مطالعه قرارداد. نسل شما اما عطای هنرپیشگی را به لقایش بخشید و به بازیگری روی آورد. بودلر میگوید هنرمند در عین خود بودن باید بتواند چون روحی سرگردان در کالبدهای دیگر حلول کند و نهانیترین جنبههای هر شخصیتی را با همه ابعادش به نمایش بگذارد. مثل خود شما که همه بیپناهیها و دربهدریهای ترانه پانزده ساله را با قدرت به نمایش گذاشتید و جایزه بهترین بازیگر زن را با سرافرازی در جشنواره فجر پذیرفتید.
البته گفتن ندارد که آنچه نقشآفرینان زن در ایران بعد از انقلاب کردند بسی فراتر از هنرآفرینی و معانی متداول خلاقیت بود ، زیرا آنها توانستند ژرفترین روابط بین مرد و زن را بیسلاح بُرنده برهنگی و تا آخرین لایههای پنهان مخاطب به نمایش بگذارند و دالان به دالان روشنایی ببخشند هزار توهای تاریک و ناشناخته درون او را. این کاری بود کارستان که تلنگری زد بر آبگینه تاریخ ادبیات ایران و جهان و اگر ویکتور هوگوها و شارل بودلرها و گوستاو فلوبرها زنده بودند نکتهها میآموختند از آن و بر غنای ادبی خود میافزودند. شما هم ترانه خانم علیدوستی، نقش مهمی داشتید در تلنگر زدن بر این آبگینه جهاننما بهرغم جوانی و بیتجربگی و حق داشتید جایزه بهترین بازیگر را بپذیرید و نه نگویید. ولی… . ولی وقتی در خبرها خواندم که برای نخستین ترجمهتان تقدیر شدهاید و به عنوان بهترین مترجم فصل از رقبای مجرب و پیشکسوتی چون بهمن فرزانه و سیروس ذکاء جلو افتادهاید بیاختیار شوکه شدم. زیرا ترجمه حتی در مرحله بازآفرینی، فن است نه هنر و توانا شدن در هر فنی نیازمند ممارست است، نیازمند تجربه کسب کردن و مهارت یافتن به مرور زمان. پس چگونه است که مترجمی جوان و نوراه با اولین اثرش از مترجمانی که راهها در نوردیده و کفشها کهنه کردهاند جلو افتاده است؟ حتی خوانندههای غیرحرفهای و کاملا تفننی ادبیات که به ناشران اجازه میدهند از هر ترفندی برای فروش کتابهایشان استفاده کنند، همانها که پا به کتابفروشی نمیگذارند، مگر اسم یک کارگردان یا بازیگر معروف سینما را روی کتابی پشت ویترین ببینند نمیتوانند در اغراقآمیز بودن چنین تقدیری شک نکنند. راستش من اگر جای شما بودم میگفتم: «نه! من شایسته تشویقم نه تقدیر» و نمیگذاشتم اصالت علایق و تلاشهای ادبیام برای اهل فن زیر سوال برود.
و شما البته شایسته تشویقید، زیرا با فعالیتهای ادبی جدی خود وجهه تازهای به شخصیت بازیگر زن در ایران بخشیدهاید. همانطور که همکار بسیار محترمتان سرکار خانم بهاره رهنما با جدیت در نوشتن داستان کوتاه، رمان، شعر و وبلاگ، راه دشوار راه یافتن به جمع نویسندگان حرفهای این سرزمین را یافت و نشان داد که شهرت و موفقیت بازیگری غایت آمال او نیست و در نهایت معبودی جز هنر نمیشناسد. کتاب داستانهای کوتاه او پنج بار تجدید چاپ شد و این نشانه انتخاب و تشویق و احترام مردم بود. بس غرورآفرینتر از تقدیر شدن توسط هیاتی از داوران که شاید قصدشان رونق بخشیدن به بازار راکد کتاب بوده با استفاده از محبوبیت بازیگران در میان مردم، یا جبران بیحرمتیهای لفظی فلان کارگردان سینما به شخصیت و نجابت بازیگران زن. اما شما چرا باور کردهاید که گلهای غنچه نکرده میشکوفند؟ اگر هنری در ترجمه شما باشد آن را بیگمان مدیون مطالعاتتان از مترجمان حرفهای و سختکوشی هستید که عمری را به پای کلمات ریختهاند بیاینکه محرومیت از رفاه و شهرتی درخور آنها را از پا انداخته باشد. من اگر جای شما بودم لوح تقدیرم را تقدیم به یکی از این مترجمان میکردم مثلا به آقای قاسم صنعوی که شما هرچه در اینترنت بگردید یک عکس و مصاحبه از او پیدا نمیکنید. نیمقرن بیشتر است که در گوشه خانهای در مشهد ترجمه میکند، محروم از پیش پا افتادهترین امکانات مادی و معنوی اهل قلم در اوگاندا و زیمبابوه و تنها دلخوشیاش این است که بسیاری از شاعران و نویسندگان اصیل این سرزمین سواد و مهارتهای زبانی خود را مدیون ترجمههای او از شعر و رمان دنیایند. مثال دیگر خود ِ من که تخصصم نه بازیگری که پول در نیاوردن است. وقتی من شروع کردم به ترجمه زندگینامه قطور فدریکو گارسیا لورکا شما هنوز به دنیا نیامده بودید! هان! لابد الان همه کشف میکنند که حسودی میکنم به شما و حسود البته که هرگز نیاسود! راستش سالها به همه کسانی که این امکان را داشتند با یک قاچ از سواد و همت و سختکوشی من، معروف شوند رشک میبردم. زیرا هر اهل قلمی نیازمند دیدهشدن و شنیده شدن است و مهمتر از آن نیازمند یافتن همکاران و مخاطبانی برای برقراری بده بستانهای ذهنی و تیز کردن لبه آمالش. بگذریم از نیاز شدید برای داشتن حداقل استقلال مالی. اما مدتهاست دیگر خو کردهام به بادمجان سرخ کردن وسط ترجمه و شنیدن صدای دلشکسته فروغ در ضمیر ناخودآگاهم:
«اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلب از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است فریبندهتر نبود؟»
خانم علیدوستی! از شما چه پنهان وقتی کتاب لورکا چاپ شد و بردم روزنامهای آن را معرفی کند مسوول صفحه ادب و هنر که دختری بود به جوانی و زیبایی شما لورکا(Lorca) را نمیشناخت. عنوان کتاب را اینگونه خواند: زندگینامه ل َ وَرک ا Lavarka!
برگشتم خانه و به بادمجان سرخ کردن و ظرف شستن و پیاز پوست کردن مشغول شدم و مطمئن شدم دیگر نه به مسوول صفحه ادب و هنر آن روزنامه و نه به هیچکس دیگر هرگز حسادت نخواهم کرد. مدتهاست حتی وقتی در آینه نگاه میکنم فقط یکردیف صندلی خالی میبینم. شما که را در آیینه میبینید؟ شما که را دوست دارید در آینه ببینید؟ همان ترانه 15ساله که حق و حقوقش را به رغم تنها و بیپناه بودن به چنگ میآورد یا هنرپیشهای که برای رونق بخشیدن به بازار سرد کتاب و کتابفروشیها نقش برنده اول را ایفا میکند؟
ترانه علیدوستی و همسرش علی منصور
همسرش علی منصور نام دارد.این زوج همسن هستند و دارای دختری به نام حنا می باشند.
با ترجمه داستان رویای مادرم اثر «آلیس مونرو» در نوزدهمین دوره کتاب فصل، در گروه ادبیات شایسته تقدیر شناخته شد.
کاندید بهترین بازیگر نقش اول زن از انجمن منتقدان برای آسمان زرد کم عمق – ۱۳۹۲
برنده جایزه پروین (به همراه لیلا حاتمی و نگار جواهریان) -۱۳۹۱
تقدیر شده برای بهترین بازیگر از جشنواره وزول برای پذیرایی ساده -۱۳۹۱
کاندید بهترین بازیگر از سی و یکمین جشنواره فجر برای آسمان زرد کم عمق -۱۳۹۱
برنده جایزه بهترین بازیگر زن از جشنواره اوسیان سینه فن برای پذیرایی ساده -۱۳۹۱
کاندید بهترین بازیگر از سی و امین جشنواره فجر برای پذیرایی ساده -۱۳۹۰
کاندید بهترین بازیگر نقش اول زن از سومین جشن انجمن منتقدان برای تردید -۱۳۸۸
کاندید بهترین بازیگر از بیست و هفتمین جشنواره فجر برای تردید- ۱۳۸۷
کاندید بهترین بازیگر از دهمین دوره جشن خانه سینما برای چهار شنبه سوری -۱۳۸۵
تقدیر شده برای بهترین بازیگر نقش مکمل زن در جشنواره فجر برای چهار شنبه سوری -۱۳۸۴
کاندید بهترین بازیگر از جشن خانه سینما برای شهر زیبا -۱۳۸۳
کاندید بهترین بازیگر از بیست و دومین جشنواره فجر برای شهر زیبا -۱۳۸۲
برنده جایزهٔ نخل زرین بهترین بازیگر زن از سومین جشنوارهٔ اجتماعی آبادان برای من ترانه ۱۵ سال دارم- ۱۳۸۱
برنده جایزه بهترین بازیگر زن از پنجاه و پنجمین «جشنوارهٔ فیلم لوکارنو (سوئیس)» – ۱۳۸۱
برنده جایزه بهترین بازیگر زن از انجمن منتقدین و نویسندگان سینمای ایران برای من ترانه ۱۵ سال دارم -۱۳۸۱
برنده سیمرغ بهترین بازیگر زن از جشنواره فجر برای من ترانه ۱۵ سال دارم- ۱۳۸۰
زندگی مشترک آقای محمودی و بانو
آسمان زرد کم عمق پذیرایی ساده
انتهای خیابان هشتم
هر چی خدا بخواد
راز دشت تاران
زندگی با چشمان بسته
درباره الی
تردید
کنعان
چهارشنبه سوری
شهر زیبا
من ترانه ۱۵ سال دارم
ترانه علیدوسی و پدرش
فنز – کارگردان محمد رحمانیان
مانفیست چو – کارگردان محمد رحمانیان
روز حسین – کارگردان محمد رحمانیان (انجام نشد.)
اولی ها ...
ما را در سایت اولی ها دنبال می کنید
برچسب : ترانه,علیدوستی,بیوگرافی,ترانه,علیدوستی,همسرش,منصور, نویسنده : رضا معتمد avaliha بازدید : 305 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1396 ساعت: 9:35